کد مطلب:224136 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:259

احتجاج مأمون با علمای بغداد در فضیلت علی
مأمون الرشید عباسی با دانشمندان بغداد درباره فضیلت حضرت علی علیه السلام احتجاجی نموده و ما از نظر اهمیت این موضوع و آن كه می توانیم از این احتجاج مطالبی به دست آوریم و می توان از روی آن فهمید كه خلفای عباسی هم كاملا به فضایل علی علیه السلام آگاه بودند و می دانستند خلافت حق علی علیه السلام بوده و غصب شده و خود هم در مسند خلافت غاصب حق اولاد علی می باشند ولی حب جاه و دنیا طلبی مانع از تخلیه مقام می باشد بیانات آن ها را نقل به معنی نمودیم و امید است از مقصود خارج نشویم اسحق بن ابراهیم بن اسماعیل بن حماد بن زید از مشاهیر علمای بغداد و مفتی عصر و مجتهد زمان بود می گوید یحیی بن اكثم در عصر مأمون مفتی و قاضی نافذالحكم بغداد بود روزی به منزل من آمد و گفت خلیفه امر كرده چهل نفر از علمای بغداد را كه در فن خطابه و جدل و اقامه براهین و ایراد ادله قادر و توانا باشند انتخاب نمایم تا در مسائلی كه دارد جواب گویند و اكنون آن ها را كه دارای این جهات باشند می شناسی بگو تا دعوت كنم ابن حماد گوید من با تبادل افكار او نام چندین نفر را برده هركس را لیاقت داشت ذكر می كردم



[ صفحه 18]



و با توافق نظر یادداشت می شد تا چهل نفر حاضر شدند یحیی آن ها را دعوت كرد كه به دربار مأمون گرد آیند صبح فردا همه در منزل یحیی حاضر و نماز صبح را با او خواندیم آن گاه یحیی گفت آقایان علماء خلیفه چهل نفر را خواسته تا در موضوع مهمی بحث و احتجاج نماید و بفرمائید تا به دربار مأمون رویم همه روی به سرای خلیفه رفتیم به ما اذن داد نشستیم مأمون در آن روز لباس های فاخر پوشیده و روز رسمی گرفته عمامه سیاه بر سر و عبای قیمتی بلند در برداشت و چون همه نشستیم خلیفه عمامه را برداشت و عبا را به كنار نهاد و ما را هم امر كرد عبا و عمامه به یك سو نهیم تا فارغ البال آغاز سخن نماید.

موجبات استراحت و آسایش فراهم بود پس از كمی وقت مأمون سئوالاتی كرد كه هر یك به نوبه خود با استطاعت و بر حسب مراتب خویش احكام شرعی را جواب داده آن گاه مأمون گفت مقصود از احضار ما بحث در این جزئیات نبوده بلكه برای اثبات امری دیگری بوده سپس شروع كرد و گفت من خلیفه كه مأمون خلیفه ی عباسی هستم حضرت علی علیه السلام را از جمیع خلایق افضل و برای خلافت از تمام مردم اولی می دانم و شما را نیز دعوت می كنم كه این عقیده را قبول نمائید و رأی خود را در این امر بیان كنید.

اسحق گوید من گفتم خوب است خلیفه موادی را كه درباره فضیلت علی علیه السلام در نظر دارد بیان فرماید تا سایرین به مسئله آشنا شوند.

مأمون قبول كرد و به من رو كرده گفت ای اسحق فضیلت به چیست؟ و چگونه اثبات می شود من گفتم اعمال صالحه مأمون گفت روزی كه خدا مردم را به دین اسلام به وسیله پیغمبرش محمد صلی الله علیه و آله خواند چه عملی افضل بود من گفتم اخلاص به شهادت كه موجب سبقت در اسلام بود مأمون گفت راست است آیا علی علیه السلام از همه مردم زودتر اسلام نیاورد گفتم بلی ولی علی در آن وقت نابالغ بوده در سن 11 سالگی اسلام آورد و از مكلفین اول كسی كه اول اسلام آورد ابوبكر بود.

مأمون پرسید آیا علی به الهام خدا به دین اسلام داخل شد یا به دعوت پیغمبر - اسحق گوید من به حیرت درماندم كه چه گویم و همه سر به جیب فكرت فرو بردند خلیفه خود فرمود ای اسحق اگر بگوئی به الهام بوده است پیغمبر باشد و حال آن كه محمد خاتم پیغمبران و الهام مخصوص پیغمبران است پس باید گفت علی با دعوت رسول خدا قبول اسلام كرده است مأمون تكرار كرد و اضافه نمود كه آیا پیغمبر بر صبی غیر بالغ تكلیف مالایطاق می كند و حال آن كه فرمود «و ما انا من المكلفین» ما باز در فكر شدیم آن گاه مأمون گفت با این وصف علی در حالت



[ صفحه 19]



تكلیف داخل دین اسلام شده.

مأمون پرسید -ای اسحق آیا مجتهدین و علمای شما درباره فضیلت علی آثار و اخباری نوشته اند درباره ی دیگری هم همان فضائل را نوشته اند من گفتم روایات صحیحه كه درباره ی علی بن ابیطالب علیه السلام روایت شده در حق دیگری گفته نشده.

مأمون گفت اخباری كه در فضیلت ابوبكر روایت شده آیا مقابل اخبار فضیلت علی می شود؟ اسحق - من گفتم برابر نیست.

مأمون پرسید - آیا اخبار فضیلت ابوبكر - عمر - عثمان - جمعا مقابل اخبار فضیلت علی می شود - گفتم برابری نمی كنند.

مأمون پرسید - آیا قرآن می خوانی گفتم بلی گفت سوره «هل اتی علی الانسان» را بخوان شروع به خواندن نمودم تا به این آیه رسید كه «و یطعمون الطعام علی حبه مسكینا و یتیما و اسیرا انما نطعمكم لوجه الله لا نرید منكم جزاءا و لا شكورا».

مأمون گفت این آیه در حق كی نازل شده گفتم در حق علی بن ابیطالب علیه السلام

مأمون گفت حدیث المبشره بالجنة را شنیده ای گفتم آری - گفت اگر شخصی در این حدیث شك نماید كافر می شود گفتم حاشا كافر نمی شود زیرا خبر واحد است.

مأمون گفت اگر در سوره هل اتی شك نماید چه خواهد شد - اسحق - گفتم كافر می شود

مأمون گفت پس چرا شما آیه قرآن را با روایات واحده و شبهه ناك برابر می نمائید و بلكه روایت را بر آیات قرآن ترجیح می دهید

روایت المبشرة بالجنة در فضیلت ابوبكر و آیه اطعام در فضیلت علی است اسحق گوید ما در فكرت و حیرت فرو رفتیم.

مأمون گفت آیا حدیث طیر را می دانی گفتم بلی آن روایت را خواندم مأمون گفت تمام و صحیح است گفتم صحیح است.

مأمون گفت اسحق خداوند دعای رسول خدا را قبول می كند یا رد می نماید گفتم حاشا كه رد كند بلكه قبول فرمود گفت در این صورت خدای تبارك و تعالی با قبول دعای پیغمبرش عزیزترین مخلوق خود را فرستاد كه با رسول محبوبش از مرغ بسیار بخوردند گفتم بلی - گفت پس تناول كننده ی مرغ بریان با پیغمبر صلی الله علیه و آله كی بود كه دعای رسول الله در حقش مستجاب شد و افضل است به انتخاب خدا و دعای رسول علی علیه السلام می باشد گفتم آری - گفت آیا امت افضل را اختیار



[ صفحه 20]



كردند یا مفضول را گفتم افضل را مأمون گفت افضل بر اقرار تو علی بن ابیطالب بود گفتم ابوبكر هم فضل دارد گفت مقصود ما اثبات افضلیت است نه فضیلت و تو كدام فضل ابوبكر را اراده می كنی گفتم در قرآن وارد است «ثانی اثنین اذهما فی الغار اذ قال لصاحبه لا تحزن ان الله معنا».

مأمون گفت مصاحبت اثبات فضیلت نمی كند و ممكن است دو نفر مصاحب مخالف یكدیگر باشند و در قرآن نظیر دارد «قال لصاحبه و هو یحاوره اكفرت بالذی خلقك».

اسحق گوید گفتم من تو را مایل به حق و از تعصب بر كنار می دانستم اینك تو را در عناد و تعصب می بینم آنگاه پرسید حزن ابوبكر برای خدا بود یا برای خودش اگر گوئی برای خدا پس چرا رسول خدا نهی از چیزی فرمود كه برای خدا است اگر گوئی برای جان خودش در بیم بود كه آن فضیلت نیست اسحق می گوید گفتم در قرآن و انزل الله سكینته نازل شده مأمون گفت خداوند سكینه و وقار را بر روسل نازل كرد یا به ابوبكر گفتم بر رسول خدا

مأمون این آیه را خواند و انزل الله سكینته علی النبی و الذین معه و گفت آیا می دانی معیت رسول كیانند گفتم شما بفرمائید - گفت زمانی كه در غزوه حنین اصحاب فرار كردند و مغلوب شده شكست خوردند فقط در معیت پیغمبر هفت نفر از بنی هاشم ماندند.

عباس بن ابیطالب عموی پیغمبر مهار شتر رسول الله را گرفته و پنج نفر هم اطراف او را داشتند و در میدان جنگ فقط علی بن ابیطالب با كفار در پیكار بود بنابراین سكینه بر پیغمبر و علی نازل شده اسحق می گوید این مطالب همه بر ما روشن و آشكار بود و لذا تصدیق كردیم مأمون برگشت به اول سخن گفت پس از اقرار به شهادتین و اسلام آوردن افضلیت به چیست گفتم به جهاد در راه خدا

مأمون گفت آیا در میان صحابه پیغمبر كسی را مانند علی در جهاد كردن می شناسی گفتم كدام غزوه مقصود خلیفه است گفت هر كدام می خواهی ملاك بگیر گفتم غزوه بدر را نمونه قرار می دهیم مأمون گفت در جنگ بدر چند نفر از كفار كشته شدند - گفتم 52 نفر گفت چند نفر آنها به دست علی كشته شدند گفتم 30 نفر به دست علی و 22 نفر به دست همه اصحاب آنگاه مأمون گفت غزوه حنین را بگو گفتم بلی در حنین اصحاب منهزم و شكست خوردند و فقط 7 نفر ماندند كه تنها از میان آن ها علی با كفار می جنگید مأمون گفت باقی اصحاب كجا بودند گفتم ابوبكر در آن موقع با پیغمبر شورا می نمود مأمون گفت ای اسحق آیا رسول خدا استقلال رأی داشت در اعمال با محتاج به شور با ابوبكر بود گفتم تمام اعمال رسول الله به توسط وحی اجرا می شد و محتاج به شور نبوده سپس مأمون گفت اگر چنین است چرا باید مجاهدین فراری باشند گفتم كسانی كه در جنگ و



[ صفحه 21]



جهاد حاضر بودند مأجور هستند مامون گفتم پس آیه فضل الله المجاهدین علی القاعدین در چیست من در تخیر و عاجز ماندم.

مامون گفت اسحق آیا حدیث (موالاة) را می دانی گفتم بلی و با طرق روات روایت كردم مأمون گفت اسحق از این روایات معلوم می شود كه ولایت علی به گردن تمام افراد حتی شیخین واجب بوده آیا چه فضیلتی با این برابری می كند و چه شد كه حق در جای خود قرار نگرفت ما از جواب عاجز ماندیم و سكوت كردیم.

مامون بار دیگر سخن از نو آغاز كرد گفت ای اسحق آیا حدیث منزلت را شنیده ای گفتم شنیده ام گفت می دانی هارون با موسی علیه السلام برادر صلبی و بطنی بود گفتم آری گفت ما بین علی و محمد صلی الله علیه و آله اخوت و برادری ظاهر نبود گفتم می دانم چنین است گفت هارون چه منزلتی دیگر نسبت به موسی دارد گفتم منزلت و صایت و خلافت مأمون گفت ای اسحق منزلت علی بن ابیطالب نسبت به رسول خدا منزل خلافت و وصایت است اسحق می گوید ما چهل نفر همه با اقرار به این حقیقت روشن تسلیم شده و سكوت كردیم آنگاه مامون سر به سوی آسمان بلند كرد و گفت الهی شاهد باش كه فضیلت و ولایت علی بن ابیطالب را من مامون ثابت كردم و مردم را به طریق حق دعوت كردم ولی هادی تو هستی.